English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4626 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
ineradicably U بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
irremeable U بطور غیر قابل برگشت
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
indescribably U چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
illimitably U بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
an irrepressible person U نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
irrevocably U بطور بی برگشت
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
revocable U قابل برگشت
returnable U قابل برگشت
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
revocable letter of credit U اعتبار قابل برگشت
nonreimbursable U غیر قابل برگشت
revocable credit U اعتبار قابل برگشت
irrevocable credit U اعتبار غیر قابل برگشت
confirmed irrevocable credit U اعتبار غیر قابل برگشت تائیدشده
irreversible process U پردازش که پس از یک بار اجرا قابل برگشت نیست
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
capably U بطور قابل
feedback U بازیافت
recoveries U بازیافت
recovery U بازیافت
recvery U بازیافت
excusably U بطور قابل عفو
presentably U بطور قابل معرفی
extricably U بطور قابل تخلیص
improvably U بطور قابل ترقی
aposematically U بطور قابل گوشزد
divisibly U بطور قابل تقسیم
questionably U بطور قابل تردید
imputably U بطور قابل اسناد
expansibly U بطور قابل انبساط
explosively U بطور قابل احتراق
interchangeably U بطور قابل معاوضه
eligibly U بطور قابل قبول
praiseworthily U بطور قابل ستایش
admissibleness U بطور قابل قبول
practicably U بطور قابل عبور
reliably U بطور قابل اعتماد
estimably U بطور قابل احترام
flexibly U بطور قابل انحناء
perceptibly U بطور قابل درک
objectionably U بطور قابل اعتراض
comparably U بطور قابل مقایسه
separably U بطور قابل تفکیک
habitably U بطور قابل سکونت
tolerably U بطور قابل تحمل
remarkably U بطور قابل ملاحظه
interestingly U بطور قابل توجه
inheritably U بطور قابل توارث
considerably U بطور قابل ملاحظه
heritably U بطور قابل توارث
laudably U بطور قابل ستایش
imaginably U بطور قابل تصور
noteworthily U بطور قابل ملاحظه
justifiably U بطور قابل تصدیق
justifiably U بطور قابل تبرئه
recoveries U بهبودی بازیافت
file recovery U بازیافت فایل
recovery U بهبودی بازیافت
inaccessibly U بطور غیر قابل دسترسی
inalienably U بطور غیر قابل انتقال
notably U بطور برجسته یا قابل ملاحظه
impregnably U بطور غیر قابل تسخیر
inimitably U بطور غیر قابل تقیلد
angular adjustable قابل تنظیم بطور زاویه ای
immeasurably U بطور غیر قابل پیمایش
incalculably U بطور غیر قابل تخمین
irreclaimable U بازیافت نکردنی درست نشدنی
incorruptibly U با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
back to battery U برگشت لوله به حالت اول عمل برگشت لوله توپ
incomputably U بطوریکه نتوان شمرد
irretraceable U که نتوان ردانرا گرفت
irrepressible joy U ادمی که نتوان جلواوراگرفت
kittle cattle U ادم وسواسی که نتوان باواعتمادکردیابااوسازگارشد
ineffably U بطوریکه نتوان بیان کرد
You cannot make bricks without straw. <proverb> U بى کاه نتوان خشت ساخت .
incommutably U بطوریکه نتوان معاوضه نمود
incomprehensibly U بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
You cannot put old heads on young shoulders . <proverb> U سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
incompressibly U بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
irretraceable U که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد
no enemy is insignificant U دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
irrepressible joy U کسیکه نتوان از او جلو گیری کرد
an inseparable prefix U سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
irredeemably U جنانکه نتوان عوض دادیا باز خرید
incommunicableness U چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
incommunicability U چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
identity of indiscernibles U یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
oversale U پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
in the event that U چنانکه
how U چنانکه
as U چنانکه
so that U چنانکه
so to speak U چنانکه گویی
permissively U چنانکه مخیرسازد
as is well known U چنانکه مشهور
dilatorily U چنانکه پرشود
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
coordinately U چنانکه یکجورباشد
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
as it deserves U چنانکه باید
pinchingly U چنانکه فشاراورد
proper U چنانکه شایدوباید
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
insolubly U چنانکه اب نشود
prettily U چنانکه زیبانماید
admissibleness U چنانکه روا
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
an impossible hat U کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
funnily U چنانکه خنده اورد
meetly U چنانکه باید و شاید
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
interminably U چنانکه تمام نشود
permissively U چنانکه اجازه بدهد
meetly U چنانکه در خور باشد
medially U چنانکه درمیان باشد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
perniciously U چنانکه زیان اورد
convincingly U چنانکه متقاعد کند
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
effusively U چنانکه گویی بریزد
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
according as چنانکه بدان سان که
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
according to his version U چنانکه او شرح میداد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
invisibly U چنانکه دیده نشود
prettily U بخوبی چنانکه باید
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
Recent search history Forum search
1frangible
2New Format
1etaye namayandegi اعطای نمایندگی
1I am good with figures,how about you?
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1due amount
1afterbody and a forebody; at least one activatable flow effector on the missile or aircraft afterbody;
2single gas
1she loved to have the last word.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com